کتاب شب و هوس ارونقی کرمانی
۷ روز ضمانت بازگشت کالا
ضمانت اصل بودن کالا
کتاب نایاب
این محصول موجود است.
جهت نمایش قیمت و خرید، سایز محصول خود را انتخاب کنید
جهت نمایش قیمت و خرید، سایز محصول خود را انتخاب کنید
محصولات مشابه
قطع رقعی با جلد شومیز سلفون
کاغذ بالک
متن کامل ،
نوشته ارونقی کرمانی
آغاز داستان:
مرد بلوچ خورشید را می شناخت. خورشید را که در نیمروز چون کوره ای گداخته میسوخت و اشعه آن چون سرب مذاب بر پیکر او می ریخت. او سر بلند کرد و آن را نگریست. آن را که بر سینه بیکران آسمان میخکوب بود و چون سایر نیمروزها داغ و پرحرارت. مرد بلوچ لبخندش را که غرور رنگش زده بود بر چهره خورشید پاشید و با گامهای محکم و استوار چون همیشه سربلند راه می رفت، سربلند و مغرور!
صبحگاه به راه افتاده بود. و آن زمان که خورشید بال و پرش را بر دامان دشت گسترده بود، او همچنان ره می سپرد. می رفت به آن دهکده کوچک که خاله اش آنجا بود...
دیدگاه ها















